کد خبر 123244
۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰

به یاد غریب ترین دولتمرد کابینه عشق محمدجواد تندگویان

به یاد غریب ترین دولتمرد کابینه عشق

 محمدجواد تندگویان

به گزارش خبرگزاری حیات، 12 آبان ماه هر سال، یادآور خاطره ای تلخ در خاطره ملت ایران است، روزی که مهندس محمد جواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران به اسارت نیروهای بعثی در آمد و این سرزمین فرزندی رشید را از دست داد، به همین بهانه مروری داریم بر زندگی این مرد بزرگ. محمّدجواد تندگویان در ۲۶ خرداد ۱۳۲۹ در خانی آباد تهران به دنیا آمد. پدر او جعفر تندگویان، یک مغازه کفاشی درمیدان بهارستان داشت. نزدیکی مغازه جعفر تندگویان به مجلس شورای ملی باعث شده‌بود که او در جریان‌های سیاسی حضور داشته باشد. پدر تندگویان مصدقی بود و بعدها در خانه عکس آیت‌الله خمینی را به دیوار زده‌بود.شوق آموختن و علاقه به اینکه جواد بتواند خودش کتاب بخواند و خط بنویسد، باعث شد که پدر زودتر او را در دبستان نام نویسی کند. دبستان اسلامی که جواد در آن درس می خواند، از شهرت خاصی در خانی‌آباد برخوردار بود. مدیر و معلمان مدرسه به این کودک لاغر اندام اما با هوش که می‌توانست بیشتر آیات و سوره‌های کوچک قرآن را که از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شدیدی داشتند و تا پایان دروه ابتدایی اجازه ندادند، خانواده‌اش او را از آن مدرسه به مدرسه دیگری منتقل کنند. یک شب جواد در مسجد محله شگفتی آفرید. ماجرای آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قدیمی‌ترهای خانی‌آباد به یاد دارند. در آن ایام، معمولاَ سرشب برق محلات تهران قطع می‌شد و مومنین مجبور می‌شدند قبل از وقت مسجد را ترک کنند. آن شب به محض اینکه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصدای کودکانه خود شروع به خواندن دعای کمیل کرد و مانع ترک مسجد شد. در دوره دانش‌آموزی جواد در دبستان، در فاصله بین سالهای 1332 تا 1336 اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور نیز دگرگون شد و حوادثی روی داد که زمینه‌ساز قیام خونین 15خرداد 1342 در ایران شد. البته این وقایع در جنوب شهر بیشترین تاثیر را بر جای گذاشت و بر وضع خانواده تندگویان نیز تاثیر مستقیم داشت. در چنین وضعیتی، جواد با معدل بیست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصیلی شد. در حالی که نفر دوم با معدل 16 قبول شده بود و اصولاَ در آن زمان خصوصاَ در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانش‌آموزان بالا نبود. لذا معدل بالای جواد در منطقه سروصدا به راه انداخت و جواد تندگویان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جایزه گرفت. تندگویان در سال ۱۳۴۶ مدرک دیپلم خود را اخذ کرد.او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را به‌دست آورد، اما به دلیل این که در مصاحبه مذهبی متعصب شناخته‌شد از فهرست کنار گذاشته‌شد.  تندگویان در نیم‌سال اول سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی مهندسی پالایش وارد دانشکده نفت آبادان شد. به‌گفته هم‌دانشکده‌ای‌اش احمد اجل‌لویان، او از دانشجویان ممتاز دانشکده بود و فردی بذله‌گو و خوش‌مشرب بود. تندگویان همچنین در فن خطابه مهارت داشت. او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد. او و دوستانش در انجمن اسلامی چهره‌هایی مانند علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمدتقی جعفری و محمود فرشچیان را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانی‌هایی برای آن‌ها ترتیب دادند. تندگویان در کتابخانه دانشکده نیز فعال بود و در تدوین کتاب «چهار زندان انسان» که پیاده‌شده سخنرانی‌های علی شریعتی در دانشکده نفت از روی نوار بود مشارکت داشت. در نامه‌ای که اداره ساواک آبادان در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۵۰ برای تهران نوشت آمده‌است: «به تازگی چند نفر به سرکردگی محمّدجواد تندگویان به دلایلی که عمالشان بی‌تأثیر از دانشجویان دانشگاه‌های دیگر مثل پلی‌تکنیک تهران نیست، پای سخنرانانی مثل شریعتی،‌ هاشمی‌نژاد و حجازی را به دانشگاه بازکرده‌اند و علیه ریاست دانشگاه شایعه‌پراکنی می‌کنند.» به گفته خواهرش فاطمه تندگویان، او «به طور کلی با هیچ گروه سیاسی ارتباط خاصی نداشت» و چندبعدی بود. کتاب‌های شریعتی، مطهری،جعفری و طباطبایی را با دقت مطالعه و پیگیری می‌کرد و به بازرگان و سحابی علاقه‌مند بود. از یک‌سو با جریان‌های روشنفکری فعالیت می‌کرد و برای جریان فکری شریعتی و حسینیه ارشاد در آبادان تبلیغ می‌کرد و از سوی دیگر، با جریان کارگری و قشر مسجدی و مذهبی سنتی همراه بود. او در سال ۱۳۵۱ فارغ‌التحصیل شد و پس از پایان تحصیلش برای خدمت سربازی در پالایشگاه تهران مشغول به کار شد. او در شهریور ۱۳۵۲ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد دوباره راهی آبادان شد تا فعالیت‌های انجمن اسلامی دانشکده نفت را گسترش دهد؛ اما تحت پیگرد ساواک قرار گرفت و نهایتاً از پالایشگاه اخراج شد . در سفر او به آبادان، تظاهراتی اعتراضی از سوی دانشجویان دانشکده نفت اتفاق افتاده بود که رئیس دانشکده او را به عنوان عامل اغتشاش به ساواک معرفی نمود. وی همچنین اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی(ره) را پخش کرده‌بود و ساواک از کار او مطلع شده‌بود. در نامۀ رسمی اداره ساواک آبادان به تهران به تاریخ ۱ آبان آمده‌بود: «به خدمت سربازی محمّدجواد تندگویان با درجه سروانی در شرکت نفت آبادان خاتمه داده‌شد و او با سمت سرباز صفر مابقی خدمت را در قسمت پشتیبانی منطقه ۲ شیراز سپری خواهد کرد. او در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ دستگیر شد. پیش از دستگیری او، عده‌ای از دوستانش دستگیر شده‌بودند و این باعث شد تا تندگویان خود را برای دستگیری آماده کند. او کتاب‌های ممنوع خود را مخفی کرد و ساواک آن‌ها را پیدا نکرد. خانواده او تا ۴ ماه پس از دستگیری‌اش، از وضعیت او بی‌اطلاع بودند. تندگویان به کمیته مشترک ضدخرابکاری برده‌شد و در آن‌جا تحت شکنجه قرار گرفت.وی حدوداً ۷ ماه در زندان انفرادی بود. دادگاه پس از چندی او را به یک سال حبس (با احتساب مدت بازداشت) محکوم کرد و با به پایان رسیدن مدت محکومیت در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد. پس از پایان خدمت، به‌دلیل سوءپیشینه‌ای که برایش ایجاد شده‌بود، نمی‌توانست در مراکز دولتی کار کند. در شرکت بوتان‌گازاستخدام شد اما در ۶ تیر ۱۳۵۴، با اعمال فشار ساواک مجبور به استعفأ شد. مدتی برای گذران زندگی به مسافرکشی روی آورد. سپس برای دوری از نظارت ساواک، به رشت رفت تا در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر) کار کند. او این کار را با کمک دوستان خود در انجمن اسلامی دانشکده نفت پیدا کرده‌بود. تندگویان از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید آن شرکت بود. وی در سال ۱۳۵۶ در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی در مدرسه عالی مدیریت –تحت نظارت دانشگاه هاروارد– پذیرفته شد و در ۱۳۵۷ با دریافت مدرک خود به شرکت پارس توشیبا بازگشت.  پس از پیروزی انقلاب، مدیر شرکت پارس توشیبا شد و تا آذر ۱۳۵۸ در این سمت بود. او توسط شورای کارگری و مهندسین این کارخانه که پس از انقلاب تأسیس شد به عنوان مدیر شرکت انتخاب شده‌بود. به گفته احمد اجل‌لویان، او مدیریت موفقی در این شرکت داشت و در ابتدای انقلاب که پاک‌سازی مدیران در حال اجرا بود، عده‌ای قصد داشتند او را به بهانه توده‌ای بودن برکنار کنند، اما موفق نشدند. او پس از مدتی توسط علی‌اکبر معین‌فر دعوت به‌کار در وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران شد و به عنوان نماینده قائم‌مقام وزیر نفت در آبادان انتخاب شد و به تأسیسات نفتی جنوب کشور سرکشی کرد. او همچنین به عنوان عضو اصلی کمیسیون پاکسازی در اداره نفت آبادان انتخاب شد. به گفته همسر تندگویان، در هیئت پاکسازی عده‌ای خودسرانه عمل می‌کردند و این مسئله موجب نارضایتی تندگویان شده‌بود. به گفته خواهرش، او معتقد بود که در جریان پاک‌سازی‌ها، با خانواده عده‌ای بد برخورد شده و حتی اگر کسی به دلیل جرمی اخراج‌شده‌است، نباید حقوقش از بین برود؛ یدین ترتیب او حکم تعدادی از افراد پاک‌سازی‌شده را دوباره فعال کرد. پس از مدتی اقدامات هیئت پاکسازی باعث انحلال آن شد. در تیر ۱۳۵۹، او به سرپرستی شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب منصوب شد و تا مهر ۱۳۵۹ این سمت را بر عهده داشت. زمانی که محمدعلی رجایی نخست‌وزیر وقت قصد داشت وزیر نفت جدید را انتخاب کند، تندگویان سرپرست شرکت مناطق نفت‌خیز بود و به دلیل عملکردش به عنوان یکی از گزینه‌های وزارت مطرح شد. به گفته احمد اجل‌لویان (دوست و همکار تندگویان که رئیس وقت پتروشیمی ماهشهر بود) به جز او و تندگویان، بهروز بوشهری، سادات، آیت‌اللهی، حکیم نیز از گزینه‌های وزارت بودند. از آنجا که وزارت نفت از وزارت‌خانه‌های حساس بود، انتخاب وزیر نفت در چند مرحله گزینش و مصاحبه انجام شد. از آنجا که گزینه‌های وزارت یکدیگر را می‌شناختند، از آن‌ها خواسته‌شد که در مورادی مانند سوابق انقلابی و سوابق مدیریتی به یکدیگر نمره بدهند. رجایی و بهشتی نیز با گزینه‌ها به گفتگو می‌نشینند. او در مصاحبه‌ای در پاسخ به این که «به اعتقاد شما، در شرایط فعلی نفت مهم‌تر است یا مکتب؟» پاسخ داده‌است: «اکنون مکتب مغز این جامعه را تشکیل می‌دهد و نفت خونی است که باید در رگ‌های آن جریان داشته باشد. این ثروت ملی، یک کالای اولیه است که میزان استخراج و صدور آن دقیقاً در اختیار خود ماست و صرفاً برای تأمین لوازم ضروری و غیرلوکس در کشور مورد استفاده قرار خواهد گرفت.» تندگویان با کسب نمرۀ ۷۹٫۵ در رده‌بندی گزینه‌ها در جایگاه اول قرار نگرفت، اما به دلیل این که سابقه انقلابی و زندان داشت توسط رجایی به عنوان وزیر انتخاب شد. تندگویان در تاریخ ۳ مهر ۱۳۵۹ توسط محمدعلی رجایی در جلسه علنی به مجلس شورای اسلامی معرفی شد. در جلسۀ رأی اعتماد،علی آقامحمدی به عنوان مخالف و علی موحدی ساوجی به عنوان موافق سخنرانی کردند. همچنین علی‌اکبر معین‌فر و محمدعلی رجایی درباره سوابق او توضیحاتی به نمایندگان دادند. او از مجموع ۱۷۶ رأی اخذشده، با ۱۵۵ رأی موافق، ۱۸ رأی ممتنع و ۳ رأی مخالف از مجلس رأی اعتماد دریافت کرد و رسماً به عنوان وزیر نفت برگزیده شد. به گفته همسرش، با وجودی که در وزارتخانه یک خودروی بنز با راننده در اختیار او بود، او تنها یک روز با راننده سر کار رفت و ترجیح داد که باپیکان و با رانندگی خودش سر کار برود. حقوق او به عنوان وزیر ۷٬۰۰۰ تومان بود. با توجه به این که چند روز پیش از وزارت او حمله عراق منجر به آغاز شدن جنگ ایران و عراق شده‌بود «او در مدت کوتاهی، کارکنان وزارت نفت را برای حفاظت از تأسیسات نفتی خوزستان سازماندهی کرد..» مهندس تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جاده ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندان‌های اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر(خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاه‌های اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست. هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: «آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده اند که آقای تندگویان در سال ۶۸ فوت کرده‌است.» سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق جان سپرده بود، به کشور بازگردانده و در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد. تلویزیون عراق در برنامه های خود اعلام می کرد:«اکنون ایرانی ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت » دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت تندگویان از انتصاب وزیر نفت جدید خودداری کرد. کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان اعلام آمادگی کرد که رژیم بعثی عراق نپذیرفت. تندگویان در سال ۱۳۵۲ با بتول برهان اشکوری (متولد ۱۳۳۴) از خانواده‌ای مذهبی اهل خیابان پیروزی ازدواج کرد. او از طریق همسر یکی از دوستانش که در جلسات تفسیر قرآن با بتول برهان اشکوری شرکت می‌کرد با او آشنا شد. در زمان خواستگاری، تندگویان در پالایشگاه تهران سرباز بود و همسرش در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کرد. مهریه همسر او یک جلد قرآن و یک شاخه نبات تعیین شد. از او ۴ فرزند به نام‌های محمدمهدی، هاجر، مریم، هدی باقی مانده‌است. او به فیلم زنده‌باد زاپاتا! علاقه بسیاری داشت. محمدجواد تندگویان در قاب خاطرات: فاطمه تندگویان، خواهر شهید می گوید: این طور به نظر می‌رسد که شهدا، همینطوری خانواده‌اشان را رها کردند و رفتند، در حالی که اینگونه نیست؛ آن‌ها از نظر عاطفی محبتی ویژه نسبت به فامیل داشتند. همچنین من هیچ برداری را تاکنون ندیدم که پیوند روحی و عاطفی و ارتباطی‌اش با خواهرش مثل جواد نسبت به من بوده باشد. (این بُعد عواطف که در زندگی اباعبدالله جلوه ویژه‌ای دارد، در شهدا هم هست‌) این قدر این ارتباط عمیق و تنگاتنگ بود. این در حالی است که بچگی‌های ما هر دو خیلی پرحادثه بوده و هر کدام ما علاوه بر استقلال فردی، وابستگی عاطفی شدیدی نسبت به همدیگر داشتیم و همین ارتباط عاطفی را با مادرم هم داشت و در کل با همه فامیل هم اینگونه بود. هر جا می‌رفت برایمان هدیه می‌خرید اخلاق ویژه‌ای داشت حتی کار همسایه‌ها را انجام می‌داد.  به اعتقاد من، "جواد" آدمی چند بعدی بود. آدمی نبود که فقط در ابعاد معنوی رشد کرده باشد به طبیعت علاقه‌مند بود و اهل کوه تفریح و گردش. به مسائل مادی نیز به اندازه‌ی خودش توجه می‌کرد و با لباس پوشیدن ساده اما شیک هم اهمیت می‌داد.  *خیلی راحت و بی شیله پیله حرف می‌زد "جواد" اعتقاد داشت که باید از مسلمانی شناسنامه‌ای، خارج شد و معارف اسلام را با تمام وجود شناخت. او این مرحله را خیلی با صبر و حوصله طی کرد. خیلی راحت و بی شیله پیله حرف می‌زد. وحدت شخصیتی "جواد" یکی در روحیه مردمی او و یکی هم دردمندی‌اش و دردش هم برخاسته از رسالت دینی‌اش بود. وقتی یادداشت‌های "جواد" را ورق بزنیم، در سر فصل صحبت‌هایش یک آیه را به طور دائم می‌بینیم: "یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه"؛ ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پرودگارت می‌روی و او را ملاقات خواهی کرد.  وقتی به کاری نزدیک می‌شد تا آخر ادامه می‌داد و به کم هم قانع نبود یعنی آدمی به شدت آرمانی بود. از سوی دیگر واقع‌گرا هم بود. یعنی آن آرمان را می‌آورد در سطح واقعیت‌ها و به طور کامل و به یک شکلی تفکیکش می‌کرد تا بتواند آن را مرحله به مرحله محقق کند و از خودش مایه می‌گذاشت و بیشترین هزینه را می‌داد.  *بامیه‌فروشی توسط شهید تندگویانجواد تابستان‌ها کار می‌کرد؛ بامیه، شکلات و از این جور چیزها می‌فروخت و به خانواده کمک می‌کرد. همیشه هم از من می‌پرسید چی دوست داری تا برایت بخرم. مقداری هم برای همسایه‌ها و دوستان کنار می‌گذاشت.  با نخستین حقوقی که از پالایشگاه نفت آبادان گرفت برای یکی از افراد فامیل که وضعیت اقتصادی خوبی نداشت و بافتنی می‌کرد، یک دستگاه چرخ بافتنی خرید. یک روز گفت نیت کردم شما را به مشهد ببرم و من، مادر و مادربزرگم را به مشهد برد.  *نمایش فیلم "هاسپیتال" توسط تندگویان در وزارت نفت با هدفی خاص مهدی تندگویان فرزند شهید تندگویان در مورد پدرش می گوید: پدرم زمان تحصیل در دانشگاه نفت آبادان یک جوان 19 یا 20 ساله بود، رئیس دانشکده‌شان بهائی بود، ایشان در مقابله با او می‌آید کتابخانه انجمن اسلامی را تأسیس می‌کند. کتاب‌ها شامل رساله مراجع تقلید، دکتر شریعتی، شهید مطهری، حتی کتاب‌های "صادق هدایت" هم بوده، ولی پدرم می آید و کتاب‌ها را از هم تفکیک می‌کند یک کتابخانه عقیدتی و سیاسی هم با پول‌های شخصی خودش درست می‌کند و از طرف دیگر در یک قسمت هم کتاب‌های علمی را قرار می‌دهد.  او در آن وضعیت نابسامان اعتقادی دانشکده که خیلی به هم ریخته بوده، نماز جمعه و دعای کمیل به راه می‌اندازد.  بچه‌های دانشکده نفت می‌گفتند، یکی از فیلم‌هایی که پدرم آنجا به نمایش گذاشته بود، فیلم عامه‌پسندی به نام "هاسپیتال" بود که پدرم در آن فضا و با استفاده از فرصت به وجود آمده صحبت‌های خودش را مطرح می‌کند و جو را عوض می‌کند.  برنامه رسیدگی به ایتام را در سطح آبادان راه می‌اندازد تا به خانواده‌های بی‌سرپرست سر بزنند و بین آن غذا پخش کنند.  *ممنوعیت حضور شهید تندگویان در گیلان مهندس بهروز بوشهری معاون پیشین وزیر نفت خاطراتش از این شهید بزرگوار را چنین توصیف می کند: وقتی جواد به رشت آمد من مدیر کارخانه‌ای بودم که کارگران، مهندسین و تکنسین‌های زیادی داشت. من ایشان را استخدام کردم حدود سال‌های 1353 و 1354 بود. چند وقت بعد فرح (همسر‌‌ شاه) آمد استان گیلان. موقعی که ایشان می‌خواست بیاید، مدیر ساواک من را صدا زد و گفت: شما فردی دارید به نام جواد تندگویان؟ گفتم: بله یکی از مدیران کارخانه است. گفت: ایشان از این تاریخ تا این تاریخ سه روز توی استان گیلان نباید باشد.  *شهید تندگویان و ساواک یکی از شکنجه‌هایی که ایشان در ساواک می‌شوند، سوراخ شدن کف پاهایشان با مته بوده است که اتفاقا بعدها از آن به عنوان علامت شناسایی جسد شهید تندگویان در عراق استفاده می شود. ساواک شهید تندگویان را پس از مدتی که در انفرادی نگه می‌دارند، به بند عمومی می‌فرستند و این امر سبب می‌شود که وی فعالیت‌های سیاسی خود را در آنجا تداوم ببخشد، اما با عده ای خود را در آن جا تداوم ببخشد او با عده‌ای از انقلابیون که زندانی بودند، آشنا می شود و فعالیت‌های مذهبی و سیاسی خود را پی می‌گیرد. یکی از این فعالیت ها هماهنگی با هم‌بندهایش برای برگزاری نماز صبح به صورت جماعت بود. این کاری بود که آن زمان در زندان انجام نمی‌شد. این اقدام با مخالفت شدید رئیس زندان مواجه شد و او اتمام حجت کرد که کسی از زندانیان حق ندارد، نماز صبح را به جماعت بخواند. در نظر رئیس زندان، این اقدامات جنبه سیاسی داشت و او اجازه نمی‌داد کوچک‌ترین حرکت سیاسی در زندان قصر صورت گیرد شهید تندگویان و عده‌ای از دوستانش توجهی به اخطار رئیس زندان نکردند و در یکی سحرها نماز صبح را به جماعت خواندند. صبح آن روز، وقتی رئیس زندان از این اقدام زندانیان با خبر شد، جواد را به اتاق شکنجه برده و با آن که به شدت شکنجه شده بود، از سویی هم مورد تهدید رئیس زندان قرار گرفته بود، کوتاه نیامده و دوباره به همراه عده‌ای از زندانیان، که این بار تعدادشان بیشتر از روز قبل بود، نماز صبح را به جماعت برگزار می‌کند. این موضوع، چند روز تداوم یافت و رئیس زندان هم از جلوگیری این اقدام زندانیان ناامید شد و بدین ترتیب تندگویان به شخصیتی تبدیل شد که هماهنگ‌کننده مذهبیون برای برپایی نماز جماعت صبح بود. تندگویان در زندان هم مطالعات زیادی در خصوص مسائل اسلامی و فعالیت‌های مذهبی داشت و علاقه خاصی به مطالعه قرآن و متون اسلامی و تفسیر قرآن نشان می داد و در زندان هم این فعالیتها را تداوم می بخشید. *ماجرای مصاحبه‏ ی قبل از اعزام مهندس «تندگویان» با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود، در مصاحبه به دلیل اینکه مذهبی ومتعصب شناخته شد، کنار گذاشته و از اعزام او به خارج از کشور برای تحصیل ممانعت به عمل آمد. جواد به عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد. آخرین مرحله مصاحبه بود که ایشان به دلیل اینکه مذهبی متعصب شناخته شد کنار گذاشته شد. مصاحبه کننده از او پرسید: «اگر در خیابان‌ها و یا پارک‌های لندن با یک دختر خانم عریان رو به رو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک دختر خانم نیمه عریان رو به رو شوی چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهی؟» جواد پاسخ داده بود: «در صورتی که با چنین وضعی رو به روشوم، چون قادر نیستم مانع رواج منکرات شوم ابتدا سعی می‌کنم خودم را از مسیر دور کنم و به او نگاه نکنم‌ و بعد از خداوند درخواست می‌کنم مرا یاری دهد که بر نفس اماره‌ام مسلط شوم و طلب توفیق می‌کنم که حتی در عالم تصور و رویا هم به او نیندیشم.» به این ترتیب جواد در برابر نگاه تمسخر‌آمیز داوران، در گزینش بانک ملی مردود شناخته شد. زیر ورقه آزمون او این عبارت به چشم می‌خورد: "نامبرده به علت تعصبات مذهبی صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد حتی وجودش در میان سهمیه بانک نیز خالی از دردسر نیست."  محمد جواد تندگویان به روایت همسرش بتول برهان اشکوری، همسر شهید تندگویان در مورد خاطراتش از همسرش می گوید: یک بار ساواک برای تفتیش به منزل ما آمد، شهید تندگویان به آنها سفارش کرد که مادرم قلبش ناراحت است و استرس برایش ضرر دارد و از آنها خواهش می‌کند که در مقابل مادرم برخوردی نداشته باشید و به مادر هم می گوید که این ها از دوستان من هستند و وقتی هم که از در بیرون رفتند، گفته‌اند که تا شب بر می‌گردم، ایشان سعی داشته‌اند که همواره با یک هضم و دوراندیشی خاصی خانواده را از استرس‌ها و فشارها حفظ کنند. به زندان ساواک هم می‌افتند، تمام تلاش خودشان را می‌کنند تا خانواده را از شکنجه‌هایی که می‌شدند، بی‌اطلاع بگذارند تا فشار کمتری به خانواده بیاید. بتول برهان اشکوری، همسر شهید محمد جواد تندگویان ـ وزیر نفت دولت شهید رجایی ـ اظهار داشت: شهید تندگویان تکیه زیادی بر روی مطالعه کتابهای مرحوم دکتر شریعتی داشتند و حتی تلاشهای گسترده‌ای در جهت ترجمه کتاب‌های ایشان داشتند. البته شهید تندگویان به مباحث استاد مطهری نیز واقف بودند و در کنار مطالعات جدی و عمیق مباحث دکتر شریعتی همواره از مباحث مرحوم مطهری استفاده می‌کردند. او افزود: ایشان بعداز فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده نفت، روحیه انقلابی دانشجویان را تقویت می‌کردند. صحبت‌ها و فعالیت‌های شهید تندگویان باعث شد دانشجویان در چند نوبت دست به اعتصاب بزنند که همین امر موجب شد مسوولان دانشگاه به ساواک گزارش دهند و متعاقبا شهید تندگویان تحت پیگرد قرار گیرد. برهان اشکوری در ادامه با اشاره به دستگیری شهید تندگویان توسط ساواک، یادآور شد: به خاطر دارم وقتی بعد از جریانات دانشکده نفت متوجه شدیم شهید تندگویان تحت پیگرد ساواک قرار دارد، تمام کتابهای دکتر شریعتی را که در خانه‌ بود به منزل پدربزرگ ایشان بردیم و شهید تندگویان کتاب‌ها را در سکوی حمام پنهان و بر روی آنها آجرچینی کرد. بعدها که کتاب‌ها را بیرون آوردیم بعضی از آنها پوسیده شده بودند. همسر شهید تندگویان اضافه کرد: البته سندها و کتاب‌های دیگری هم وجود داشت که ممکن بود ما را دچار دردسر کند، اما نیروهای ساواک هیچ کدام از آنها را پیدا نکردند. به عنوان مثال مادر محمد جواد اعلامیه‌ای از حضرت امام را بخاطر نگرانی از اینکه مبادا محمد جواد دچار مشکل شود، چند قسمت کرده بود و هر قسمت را در یک نقطه پنهان کرده بود؛ اما شهید تندگویان آنها را پیدا کرده بود و با چسب آنها را مرتب کرده و پس از تکثیر، آن را بین دوستان و فعالان انقلابی توزیع کرده بود. وی با اشاره به فعالیت‌های شهید تندگویان پیش از انقلاب، گفت: ایشان عضو حزب و گروه خاصی نبود و مانند بسیاری از نیروهای انقلابی با رهبری امام به فعالیت‌های خویش ادامه می‌داد. در مجموع ایشان بعداز رهایی از زندان ساواک، اجازه حضور و استخدام در مشاغل دولتی را نداشتند. لذا مدتی بیکار بودند تا اینکه عده‌ای از دوستان و هم دوره‌ای‌های ایشان در دانشکده، کاری در بوتان گاز برای او مهیا کردند و ایشان نیز طرح و برنامه‌ای تهیه کردند برای توسعه کار این کارخانه که نتیجه کار نیز بسیار موفق بود. برهان اشکوری ادامه داد: در این مدت ساواک مدام از فعالیت‌های شهید تندگویان سوال و تحقیق می‌کرد و جویا می‌شد که آیا مسافرت رفته‌ است یا نه؟ وقتی ایشان این مزاحمت‌ها را دیدند، ترجیح دادند به دعوت مهندس بوشهری که از دوستان شهید تندگویان در دانشکده نفت بود، به رشت بروند و در کارخانه «توشیبا»ی سابق مشغول به کار شوند. در همین اثنا شهید تندگویان دوره فوق لیسانس را نیز طی می‌کرد. همسر شهید تندگویان در ادامه به فعالیت‌های همسر شهیدش بعد از انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: بعد از انقلاب از تمام نیروهایی که زندان رفته بودند و از شرکت‌های نفتی اخراج شده‌ بودند دعوت شد مجددا بازگردند که ایشان در این تاریخ مسوول راه‌اندازی پالایشگاه آبادان شدند. همچنین از طرف آیت‌الله اشراقی که از سوی امام (ره) مسوول هیات‌های پارکسازی در کشور بودند، مسوول پاکسازی پالایشگاه آبادان شد. وی درباره این هیات‌های پاکسازی گفت: بخش اصلی و اساسی که در نهایت به اسارت شهید تندگویان منجر شد، از همین زمان آغاز می‌شود. متاسفانه آن ایام افرادی در کانونی به اسم شورای اسلامی فعالیتهایی داشتند که همگی کارشکنانه بود. سردمداران این شورا جنبشی‌ها و کمونیست‌ها بودند و آقای تندگویان این افراد را شناسایی کرده بود و با مدارکی مستدل به این نتیجه رسیده بود که این دسته تحت عنوان شورای اسلامی جز ضربه زدن به صنعت نفت کاری دیگری نمی‌کنند. همین افراد آنقدر کارشکنی کردند که شهید تندگویان کمیته پاکسازی پالایشگاه آبادان را منحل کرد. برهان اشکوری در ادامه گفت: به عنوان مثال اگر قرار بود هیات پاکسازی با فردی برخورد کند، آنها زودتر متوجه می‌شدند و به شدت با او برخورد می‌کردند. در صورتی که برخورد شهید تندگویان در امر پاکسازی‌ها تا قبل از آنکه منحل شود بسیار منطقی و معقول بود. سعی ایشان استفاده از تجربه نیروهای قدیمی و متعهد بود تا در این فرصت نیروهای جوان به بازدهی لازم برسند. همسر شهید تندگویان در ادامه به جریان انتخاب شهید تندگویان به عنوان وزیر نفت در دولت شهید رجایی اشاره کرد و افزود: ایشان زمان در اهواز مسوول مناطق نفت‌خیز بود. بعد از اینکه شهید رجایی مسوولیت وزارت نفت را به شهید تندگویان پیشنهاد کرد، ایشان مهندس بوشهری را پیشنهاد کرده بود اما با اصرار شهید رجایی مبنی بر اینکه شما سابقه زندان و فعالیت انقلابی دارید و هم جز خانواده‌های محروم بوده‌اید و درد را بهتر می‌شناسید، این مسوولیت را پذیرفتند. همان زمان معروف شد که شهید تندگویان مکتبی‌ترین وزیر کابینه دولت شهید رجایی است. وی در ادامه این گفت‌وگو خاطرنشان کرد: ایشان چه زمانی که مسئول مناطق نفت‌خیز در اهواز بودند و چه هنگامی که مسوولیت پالایشگاه آبادان و در نهایت وزارت نفت را برعهده داشتند شبانه‌روز کار می‌کردند و بی وقفه در جهت اعتلای این صنعت تلاش می‌کردند. البته هرگاه مشکلی پیش می‌آمد سعی می‌کرد گزارش دهد و مشکل را حل کند. به خاطر دارم یکبار زمانی که مسول مناطق نفت‌خیز اهواز بودند به دیدار شهید بهشتی رفتند و مشکلات را با ایشان در میان گذاشتند. جالب است بعد از آنکه خانه آمدند تا مدتی مات و مبهوت بودند و گفتند تا پنجاه سال آینده شخصیت دکتر بهشتی برای ایران ناشناخته خواهد ماند. از مدیریت ایشان تعریف می‌کردند و می‌گفتند در آن واحد چندین کار را همزمان به بهترین وجه ممکن انجام می‌دهد. همسر شهیدتندگویان در ادامه به نحوه به اسارت در آمدن شهید تندگویان پرداخت و افزود: ایشان اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبدان سر بزند. می‌گفت مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار می‌کنند؟ سه بار برای این سفر اقدام کردند که ناموفق بودند، تا اهواز می‌رفتند و از آنجا به بعد آنها را باز می‌گرداند و می‌گفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید. بخاطر دارم یکبار که بازگشته بودند سر راه از پالایشگاه تهران بازدید کرده بود. تا ساعت 12 شب در پالایشگاه بود و علی‌رغم سر درد و تب شدید، از مشکلات جویا شده بودند. برهان اشکوری ادامه داد: چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور می‌کنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها مطلع نبودند. به این دلیل که اتومبیل شهید تندگویان جلوتر بود حرکت کرده بود توسط نیروهای عراقی دستگیر می‌شوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف می‌کرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد کارت‌های خود را پنهان کنید. همسر شهید تندگویان در ادامه به اقدامات شهید چمران برای نجات شهید تندگویان اشاره کرد و گفت: وقتی شهید چمران از این ماجرا مطلع شد سریع دستور داد گروهی از مبارزان چریکی به آن منطقه بروند که اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشده‌اند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد. شهید تندگویان را به بصره و سپس به عراق منتقل کرده بودند. وی در ادامه گفت‌گو با بیان اینکه تا سال 1367 گزارش‌هایی مبنی بر سلامت شهید تندگویان و زنده بودنش دریافت می‌کردیم، خاطرنشان کرد: آقای بوشهری می‌گفت پس از اسارت، شهید تندگویان را از ما جدا کردند و صدای ایشان را هنگام اذان یا قرائت قرآن می‌شنیدیم که با صدای بلند قرآن تلاوت می‌کردند یا شب‌های جمعه که دعای کمیل می‌خواندند و ظاهرا هر بار نیز به دلیل این رفتارشان مورد شکنجه قرار می‌گرفتند به طوری که آنجایی که ایشان را شکنجه می‌کردند نزدیک سلول‌ها و بندهای دیگران بوده است و صدای ایشان را می‌شنیدند که در زیر شکنجه مدام یا شعار الله اکبر می‌داده است یا می‌گفته است خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم. برهان اشکوری گفت: در مدت اسارت، تنها دو نامه از ایشان دریافت کردیم که نامه اول بسیار مختصر بود و در آن نوشته بودند مایل نیستم با خانواده خود در ایران ارتباط برقرار کنم. ما حدس زدیم باید برای ایشان شرایطی گذاشته باشند که طبیعتا شهید تندگویان هم کسی نبود که بخواهد حتی به خاطر ارتباط با خانواده آن شرایط را بپذیرد. بعد از دریافت اولین نامه، مدت‌ها با ایشان نامه‌نگاری می‌کردیم اما پاسخی دریافت نمی‌کردیم تا اینکه در سال 67 دومین نامه ایشان را دریافت کردیم که به ما دلداری و روحیه داده بودند و گفته بودند سعی کنید تنها نباشید و با سایر خانواده‌هایی که در این ماجرا اسیر شده‌اند رفت و آمد کنید. همسر شهید تندگویان گفت: در همان روزهای ابتدایی اسارت شهید تندگویان، شهید رجایی به خانه ما آمد و پس از احوالپرسی و جویا شدن حال بچه‌ها گفتند که عراقی‌ها حاضرند شهید تندگویان را در قبال آزادی هشت تن از خلبانانشان آزاد کنند که من گفتم اگر بنده هم این شرط را بپذیرم مطمئنم خود آقای تندگویان نمی‌پذیرد که در قبال آزادی‌اش کسانی آزاد شوند که مجددا پس از مراجعت به کشورشان می‌خواهند باز بر سر مردم بی‌گناه ما آتش بریزند و موشک بزنند. او اضافه کرد: البته ما به همراه خانواده‌های بوشهری، یحیوی و سادات از طریق نهادهای بین‌المللی همچون صلیب سرخ جهانی، سازمان حقوق بشر مسأله را پیگیری می‌کردیم اما متأسفانه آنها نیز به غیر از همدردی زبانی کار دیگری انجام ندادند. حتی یک بار با سرپرست صلیب سرخ دیدار داشتیم و او پس از مشاهده دست خط شهید تندگویان و وضعیت خانواده‌ها، گریه کرد و قول همکاری داد که متأسفانه باز هم موثر نبود. همسر شهید تندگویان گفت: بعد از آنکه از زنده بودن آقای تندگویان ناامید شدیم، از رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خواستیم که قضیه را پیگیری کنند تا به نتیجه مشخص برسیم. همان زمان هیأتی تشکیل شد متشکل از نماینده وزارت خارجه، خانواده شهید تندگویان و یک نماینده از پزشکی قانونی. این هیأت به عراق رفته بودند و آنجا نیز ابتدا جسد دیگری را تحویل گرفته بودند که متعلق به شهید تندگویان نبود. من هم کارت پایان خدمت شهید تندگویان که حاوی تمامی مشخصات ظاهری ایشان بود را به برادرم داده بودم و هم اطلاعاتی که ممکن بود به شناسایی ایشان کمک کند. به عنوان مثال مچ پای راست شهید تندگویان بر اثر شکنجه‌های ساواک نشانه خاصی داشت چراکه آن زمان با مته پای او را سوراخ کرده بودند و جالب است از روی همین نکته متوجه شده بودند جنازه اولی که تحویل داده بودند مربوط به شهید تندگویان نیست. آنها نیز دولت عراق را تهدید کرده بودند اگر پیکر واقعی شهید تندگویان را تحویل ندهید ما بازمی‌گردیم ایران و اعلام می‌کنیم آقای تندگویان زنده است و دولت عراق نمی‌خواهد به ما تحویل دهد. همین تهدید کارگر شده بود و آنها پیکر واقعی شهید تندگویان را تحویل داده بودند و برادرم نیز همانجا دوربینی خریده بود و از تمام مراحل تحویل و تشییع جنازه در عراق فیلمبرداری کرده بود. وی یادآور شد: زمانی که رفته بودیم پیکر شهید تندگویان را به تهران بیاوریم، پیکر ایشان را سه نوع مومیایی کرده بودند که وقتی علت را جویا شدم نماینده پزشکی قانونی گفت شاید به این دلیل باشد که زمان شهادت را به راحتی تشخیص ندهیم. بر طبق گفته‌های نماینده پزشکی قانونی تاریخ شهادت ایشان برمی‌گشت به این اواخر و ظاهرا آقای تندگویان تا سال 68 نیز زنده بودند اما همان زمان یک استخوان‌شناس نیز از صلیب سرخ آمده بود و قرار بود هم او و هم کارشناسان پزشکی قانونی بر روی پیکر شهید تندگویان تحقیقات لازم را انجام دهند. به همین منظور جلسه‌ای در وزارت خارجه جهت ارائه گزارش درباه زمان شهادت شهید تندگویان برگزار شد که متأسفانه ما نتیجه این جلسه را هیچ‌گاه متوجه نشدیم. قرار بود در این جلسه نتیجه نهایی و گزارش مکتوب درباره تحقیقاتی که درباره پیکر شهید تندگویان انجام شده است را اعلام کنند اما آن گزارش محرمانه اعلام شد. لذا ما هیچ‌گاه زمان و تاریخ شهادت شهید تندگویان را متوجه نشدیم. 

برچسب‌ها